دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من

صبح واسه سحری بیدار نشدم،ساعت و گذاشته بودم رو چهار ولی آ لارم و آن نکرده بودم،حالی خوبینداشتم،صبحم به جوجه هام نرفتم دون بدم،شاهچراغم نشد که برم،خونه رو جارو کردم و مرتب کردم و کارهایی از این قبیل،سعی میکنم به کارهایی که باید فک کنم،گرچه بازم حرفها میاد تو ذهنم،کادوهایی که واسم آ ورده بود و میخاستم بندازم دور،ولی میدم به کسی که استفاده کنه،هیچی هم نداشته باشم از همون نداشته ها استفاده میکنم،البته نه که کادوهای خاصی گرفته باشم ولی میخام هرچی که دارم مال خودم باشه،احساس خواب آ لودی میکنم ولی میدونم خوابم نمیبره،نمیدونم چرا خرید این لپ تاپ مدام به تعویق میفته،این همه صبر کردم چند روز دیگه هم روش،هر چی خیره،بعد مدتها موهامو با کیلیپس بستم،چون تازه یه کوچولو بلند شده که میشه بست،دی،در جستجوی مطالب عزت نفس و خودباوری ،سایت حامد متین بود فک میکنم،مراحل راهنماییش به نظرم خوب بود،چند ماه دیگه سی سالم میشه،میخام رخت کهنه رو در بیارم و از خودم یه مریم جدید بسازم ،در واقع جدید نه،خود خودمو بشکفم،اون خودی که فراموشش کرده بودم ،بیشتر نگم بچم خودم ناراحت میشه و دلش میگیره،متفاوت ترین روزهای زندگیم تو راهن،متفاوت نسبت به قبل،روزهای خوب تو راهن مگه نه خدای خوبم؟من و تو دوتایی :-) گشنمه ها،روده بزرگه کمین کرده برا روده کوچیکه،عزیزایدلم آ روم باشین،همش سه ساعت دیگه مونده،برم یه کم سریال گریم ببینم،البته قبل دیدمش،هنوز فصل جدیدشو نگرفتم ولی خوب دوسش دارم