جوجوهام

اومدم به جوجوهام دون دادم و کمی نشستم تو پارک،قبلا دقت نکرده بودم که تابستون تو گرما چه عطر خوشی از درخت ها و برگها بلند میشه وقتی خورشید خانوم میتابه روشون،خدای خوبم طبیعتت فوق العاده زیباس،شبها به خاطر صدای کولر دیگه صدای جیرجیرکهارو نمیشنوم،چند روزه صبح ها واسه نمازم بیدار نمیشم،تنبل شدم،تنبل،البته از تنبلی نیست،روحیم که به هم ریختس به خواب پناه میبرم،اینطوری میشه که صبح ها بیدار نمیشم،ولی از فردا ایشالله بیدار میشم،آ ینده ای خواهم ساخت که گذشته ام در مقابلش زانو بزند،واسم پیام داده بود تو میتونی،گفتم حتما میتونم،خودم رو پاهای خودم میسازمش،که هیچ وقت هیچ کس نتونه بهم بگه علاقم به خاطر موقعیت بوده،کاش چمن زنی تموم بش،چیکار صداش داری دخترم،هوم؟پاشیم بریم مامان جان سفارش خرید نون دادن،و صد البته صدای چمن زنی استپ شد.