گل شمعدونی

پارسال بهار چندتا گل شمعدونی خوشگل از عمم گرفتم ولی نتونستم بهشون برسم،چون تو بالکونم هستن نمیدونم تو چه وضعیتی هستن ولی میدونم وضعیت خوبی نداشتن،از امشب تصمیم میگیرم هر شب به این بچه هامم رسیدگی کنم،بچه زیاد دارما..دی،گل شمعدونیو خیلی دوس دارم،دلم میحاست خونمون حیاط داشت،الان زیر.نور ماه کنار گل و بلبلم مینشستم و صفا میکردم،شاید اینطوری دلم نمیگرفت دیگه،اونموقع ماه بالای سرم بود و میدیدمس و باهاش درد و دل میکردم،یه مدت پیش تو یکی از وبلاگها نوشته بود که کاش خواهر داشت اونموقع تنها نبود و میتونست به جای اینجا نوشتن درد و دل کنه با اون،منم با اینکه خواهر داشتم گرچه الان دوره ازم ولی فرقی برام نداشت و همیشه منم حسرت داشتن خواهر و داشتم،ولی خدارو شکر دوستهایی داشتم که مثل خواهر بودن واسم گرچه که الان اونها هم ازم دورن،اینطوری شد که من ماندم تنهای تنها.