بینوایان

ساخت وبلاگ
کتاب بینوایانن و یادمه کم سن و سال بودم که خوندم،دو قسمتش تو ذهنم مونده،یکیش قسمتیه که کشیش به ژان والژان پناه میده و بهش اعتماد میکنه،ژان والژان از خونه کشیش دزدی میکنه و فرار میکنه،میگیرنش و برش میگردونن خونه کشیش ولی کشیش میگه اون دزدی نکرده و خودش شمعدونیهای نقره رو بهش داده،اونجا میشه نقطه عطف زندگی ژانوالژان که تبدیل میشه به یه آ دم دیگه.

من تو ذهنم موند این قسمت و سعی کردم تو زندگیم با آ دمها اینطوری برخورد کنم،و هنوز که هنوزه وقتی میدونم یکی بهم اعتماد کرده تمام تلاشمو میکنم که پشیمونش نکنم از اعتمادش ولی چرا از طرف دیگه تاثیر گذار نبوده رو آ دمهای دیگه رفتاره من؟

قبلا فک میکردم چون خودم بنده خوبی واسه خدا نبودم ،اون همیشه کنارم بوده و من بی وفایی کرذم،واسه همین گفتم سعی میکنم واسه بهترین کسم اول خوب باشم و وفادار.خدایا خودت کمکم کن .به امید تو خوب من.

بچه های خوشگلم...
ما را در سایت بچه های خوشگلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cbaharnaranjemahtabi2 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 21 خرداد 1396 ساعت: 13:38